شاعر گنه
باز بهار بیمو اصری بیمو می چش می دل خون هاکرده این چش
دوستمه بخاردمه زمین نعیمه شی پش امون از کارو بار هین چش
که اگر باز وو یه درد اگر دوست وو هزاران درد دارنه این چش
این شعر از خودم بود به زبان مازندرانی البته حرکت گذاری نشده
فارسیش هم اینه که
باز بهار آمد و اشک از چشمان من سرازی شد این چشم دل من را خون کرده است
چشمم را بستم و جلوی خود را ندیدم و به زمین خوردم امان از کار و بار این چشم
که اگر باز باشد یک درد است و اگر بسته شود هزارن درد
تقدیم به دوستان و بچه محلا
نظرات شما عزیزان: